پیشنهادات و انتقادات

ساخت وبلاگ
روزی شیوانا پیر معرفت یكی از شاگردانش را دید كه زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است.شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد...شاگرد لب به سخن گشود و از بیوفایی یار صحبت كرد و اینكه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج دیگری را پذیرفته است !شاگرد گفت كه سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خودحفظ كرده بود و بارفتن دختر به خانه مرد دیگر او احساس می كند باید برای همیشه باعشقش خداحافظی كند.شیوانا با تبسم گفت : اما عشق تو به دخترك چه ربطی به دخترك دارد!؟شاگرد با حیرت گفت: ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان هم در وجود من نبود!؟شیوانا با لبخند گفت: چه كسی چنین گفته است؟! تو اهل دل و عشق ورزیدن هستی و به همین دلیل آتش عشق و شوریدگی دل تو را هدف قرار داده است. این ربطی به دخترك ندارد. هركس دیگر هم جای دختر بود تو این آتش عشق را به سمت او می فرستادی.بگذار دخترك برود! این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست. مهم این است كه شعله این عشق را در دلت خاموش نكنی .معشوق فرقی نمی كند چه كسی باشد! دخترك اگررفت با رفتنش پیغام داد كه لیاقت این آتش ارزشمند را ندارد. چه بهتر!بگذار او برود تا صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت جلوه گری و ظهور پیدا كند! به همین سادگی! + نوشته شده در شنبه بیست و نهم مرداد ۱۴۰۱ ساعت 23:8 توسط تنها  |  پیشنهادات و انتقادات...
ما را در سایت پیشنهادات و انتقادات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1ft44338 بازدید : 75 تاريخ : يکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت: 19:40

یکی بود یکی نبود!مردی با یک دختر زیبا ازدواج کرد. و او را بسیار دوست داشتعشق و محبت شان روز‌به روز بیشتر شد.تا اینکه، مرد به سفر کاری رفت.در این اثنا همسر مرد به بیماری پوستی سختی دچار شد.روز به روز چهره اش تغییر کرد، و زیبائی خود را از دست داد.مرد هنوز در سفر بود که همسرش وی را در جریان بیماری اش قرار داد .در بازگشت از سفر مرد تصادف کرد، و بینایی اش را از دست داد.این زوج بیشتر از قبل هم دیگر را دوست داشتند و به هم مهر و محبت می‌ورزیدندو زندگی زناشویی خود را همچون گذشته از سر گرفتند....زن روز به‌ روز پوست بدنش تغییر می‌کرد، و چهره اش روز به روز بدتر میشد.اما مرد نابینا تغییرات چهره وی را نمی دید...و همچنان زندگی آن‌ها با همان عشق و دوستی سپری می‌شد.مرد دیوانه وار عاشق همسرش بود، و برای او مانند سابق احترام قائل بود....تا اینکه همسرش از دنیا رخت سفر بربست و از دنیا رفت.شوهر با از دست دادن همسرش بسیار اندوهیگن شد.پس از مراسم تدفین و خاکسپاری، شوهر زن با ناراحتی و به تنهایی عازم ترک محل شد.ناگهان صدای یکی از دوستانش را شنید که او را صدا می‌زد:مرد بطرف صدا برگشت و دوستش را دید که او را مخاطب قرار داده- حالا چه‌گونه به تنهائی راه می‌رویی؟؟با از دست دادن همسرت که تو را راهنما و دست‌گیر تو بود؟!شوهر گفت: من کور نیستم!تظاهر به نابینایی می‌کردم تا به همسرم صدمه ای نرسد.وقتی فهمیدم او بیماری جلدی دارد، ترتیب تصادف ساختگی ای را دادم.او همسرم بود، ترسیدم با توجه به وضعیت پیش آمده بینایی من موجب آزار و اذیت وی شود.در تمام این مدت وانمود می‌کردم که نابینا هستم.و با همان عشق و محبتی که قبلا به او قبل داشتم رفتار کردم.همچون گذشته عشق و محبتم را نثارش کردم و بسیار دوستش داشتم.بعضی وقتها لاز پیشنهادات و انتقادات...
ما را در سایت پیشنهادات و انتقادات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1ft44338 بازدید : 81 تاريخ : يکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت: 19:40

جستجوتاریخچۀ شکست آبلهروی فقرا امتحانش کنیدویروس آبله، ویروس طمع، و ویروس تبعیضعلم‌وفلسفه / بررسی کتاب - شنبه ۱۹ تير ۱۴۰۰ - ۰۸:۱۱ریشه‌کن‌شدن ویروس آبله شاید «بزرگ‌ترین داستان موفقیت در تاریخ پزشکی باشد»، اما این موفقیت ساده و بی‌هزینه به دست نیامده است. سال ۱۷۹۶ بود که ادوارد جنر روش مؤثری برای واکسیناسیون آبله ابداع کرد، اما این ویروس تا سال ۱۹۷۷ همچنان قربانی می‌گرفت و در این مدت بیش از نیم میلیارد نفر را به کام مرگ کشاند. استیون شیپین، مورخ تاریخ علم هاروارد، با نگاهی دوباره به مسیر پرفراز و فرود مبارزه با بیماری آبله، زوایای شگفت‌انگیزی از سایه‌روشن‌های آن دوران پیش رویمان می‌گذارد که این روزها، بیش از همیشه، برای مدیریت پرتنشِ سلامت همگانی به آن نیازمند‌یم.استیون شیپین، لندن ریویو آو بوکس— آبله بزرگ‌ترین داستان موفقیت در تاریخ پزشکی است. زمانی بود که جان تعداد عظیمی از افراد را می‌گرفت -در حد نیم میلیارد نفر فقط در قرن بیستم- و افراد بسیار بیشتری را کور می‌کرد و از ریخت می‌انداخت. به قول توماس مکولی، «در میان کارداران مرگ، از همه هولناک‌تر» بود و هدف اولش نیز کودکان بودند. در گذشته، شما چیزی در حدود یک به سه شانس مبتلاشدن به این بیماری را داشتید، و اگر مبتلا می‌شدید، یک به پنج احتمال داشت که بمیرید، هرچند در برخی فجایع تا ۵۰ درصد مبتلایان هم می‌مُردند. حالا دیگر آبله نیست. در سال ۱۹۸۰، سازمان بهداشت جهانی اعلام کرد که آبله ریشه‌کن شده و به‌این‌ترتیب، تنها بیماری انسانی واگیرداری شد که اساساً امحا شده است. ویروسی که عامل آبله است هنوز وجود دارد، یعنی به‌طور رسمی و ایمن در «مراکز کنترل و پیشگیری از بیماری‌های ایالات‌متحده» (CDC) در آتلانتا و «مرکز تحقیقات ویروس‌شناسی و بی پیشنهادات و انتقادات...
ما را در سایت پیشنهادات و انتقادات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1ft44338 بازدید : 72 تاريخ : يکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت: 19:40